سلام.ازین به بعد هر یه مدت یه بار یه پست میذارم از موعظه های سرورمان مسیح.
گزیدهای از موعظهی معروف حضرت مسیح(ع) در بالای کوه:
خوشا به حال آنان که نیاز خود را به خدا احساس میکنند، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
(انجیل متی،۱۰- ۱ :۵)
**************
تعیین تاریخ دقیق ورود مسیحیت به ایران نه فقط امری است مشکل، بلکه غیرممکن، اصولا دین کار دل است و اسرار دل را نمی توان به آسانی بر روی کاغذ آورد و به علاوه آگاهی از رموز قلبی افراد و چگونگی نشر آن دقیقا میسر نیست و شاید ازاین جهت بوده است که مورخین قدیم هم کمتربه آن پرداخته و به ذکر وقایع ظاهری که در حقیقت نتیجه عقاید باطنی است اکتفا کرده اند. اما با وجود اشکالات و ابهامات زیاد، مورخین با تحقیقات و موشکافی های بسیارسعی کرده اند که رموز نهفته تاریخ را آشکار سازند و دراین باره نیز تحقیقاتی کرده اند: در انجیل (اعمال رسولان ۲:۹) مسطور است که روز پنطیکاست که حواریون مسیح به زبان های مختلف به مسیح که پنجاه روز پیش از آن صعود فرموده بود، شهادت می دادند عده زیادی از فرق مختلف در آنجا حضور داشتند و سخن ایشان را شنیدند. از آن جمله پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره (بین النهرین) هستند. چنان که ملاحظه می شود چهار فرقه مزبور از نقاط مختلف کشور ایران بودند و احتمال قوی دارد که بعضی از آنها از مژده انجیل متأثر شده، آن را برای هم میهنان خود به سوغات برده باشند. روایات آسوری می گوید که در قرن اول میلادی یکی از اشخاصی که مسیح را به چشم خود دیده بود، به نام مارعدای به ادسا رفته، مسیحیت را به آنجا برد.شاگرد او ماری خبر مسیحیت را به ایران برد و حتی به فارس هم رفت و او در آنجا خبر تومای حواری؛ رسول معروف هندوستان را شنید. باید ورود مسیحیت را به ایران از همان قرن اول دانست. منتهی یکی دو قرن طول کشید تا نضج و قوام بگیرد. از سوی دیگرمحققان براین عقیده اند که نفوذ مسیحیت در ایران با جنگ هاى ایران و روم آغاز شد. وجود اسیران جنگى به اشاعه دین عیسى در ایران انجامید. مهاجرت نیز نقش داشت. در قرن چهارم میلادى اسقف سلوکیه کوششنمود تا فرقه هاى مسیحى را زیر ریاست روحانى خود درآورد. این نیت و اقدام کار را به اختلاف کشاند. شهرهاى بسیارى از ایران داراى اسقف بودند، ارمنستان، کردستان، ناکرکوت، گندیشاپور، شوش، رامهرمز، اردشیر و... تا وقتى امپراتورى روم شرقى دین رسمی نداشت، عیسویان ایرانى در کمال آسایش و آرامش زندگى می کردند.
فرقه نسطورى
این فرقه مسیحى عقاید خاصى دارند: براى عیسى (ع) دو جنبه قائل اند: جنبه انسانى و جنبه الهى که جنبه بشرى او قوى تر است. مسیحیان نسطورى از قسطنطنیه توسط اسقف کلیساى آن شهر تبعید شدند و در قرن پنجم میلادی به ایران پناه آوردند و به طور مستقل از کلیساى روم شرقى به تبلیغ دین عیسى پرداختند. علت تبعید آنان همان عقایدشان بود که به دو بعدى بودن عیسى قائل اند. این عقاید از آن اسقفى بود که در میان پیروان خود چنین باورى را پدید آورد، لذا اسقف و پیروان او تبعید شدند و به مسیحیان نسطورى معروف گردیدند و به سوى بین النهرین و غربایران هجرت کردند. در سال ۴۵۷ میلادى به موجب تصویب نامه اُفُزْ، مسیحیان مخالف مذهب نسطورى اقدامات خصمانه اى علیه نسطوریان در شهر اورفا که مرکز مذهبى نسطوریان بود، به عمل آوردند. به همین خاطر گروهى از آنان به ایران روى آوردند. این جدایی و اعلام استقلال باعث عبرت مسیحیان ایران گردید و آنان نیز از کلیساى روم جدا شدند و اعلام استقلال کردند. به دلیل سیاسى بودن جدایی نسطوریان از کلیساى روم، دولت وقت ایران به آنان آزادى عمل داد. و چون عقایداین فرقه از تثلیث فاصله داشت، به مذاق ایرانیان سازگار آمد و چون فلسفه شرقى داشت، در ایران پیروانى پیدا کرد و بیشتر مسیحیان ایران به مذهب نسطورى پیوستند و در شهرهاى ایران پراکنده شدند. مرکز اصلى این فرقه شهر نصیبین در بین النهرین بود و مبلغان آنان به ایران سفر می کردند. در اواخر دوره ساسانى بیشتر مسیحیان ایران را فرقه نسطورى تشکیل می دادند. در پایان عصر ساسانى و آغاز دوره اسلامى، گروهى از مسیحیان ایران در مشاغل مختلف علمی- فلسفى و پزشکى کشور فعال بودند. در دوره ساسانى این فرقه جزو اقلیت هاى مذهبى به رسمیت شناخته شده بود.
ارمنیان ایران
طبق آمار موجود، مسیحیان ایران را جمعیت ارامنه تشکیل می دهند. در حال حاضر بر اساس آخرین آمار سال هاى گذشته در حدود سیصد هزار نفر عیسوى درایران زندگى می کرده و می کنند. در حدود ۳۵ هزار نفر کاتولیک و ۳۶ هزار نفر پروتست و بقیه از دیگر فرقه هاى مسیحى می باشند. دو سوم عیسویان ایران ازنژاد ارمنى و یک سوم دیگر کلدانى و آسورى می باشند. سابقه قوم ارمن به دوران باستان و عصر هجوم اقوام مختلف بهایران قدیم می رسد. در حدود سى قرن پیش ارمنى ها در دامنه کوه آرارات و سرزمین هاى شمال و شمال غربى آذربایجان مقیم بوده اند. سرزمیناین قوم ارمنستان نامیده شده که همچنان به قوت و اعتبار تاریخى خود باقى است، هر چند که به لحاظ جغرافیایى تغییراتى یافته است.
آسوریان ایران
قوم آسور یک قوم سامیاست که نخست در بابل فرمانفرمایى مطلق و گسترده اى داشت. آنان ابتدا در حاشیه دجله و فرات می زیستند. نینوا پایتخت آسور بوده است. قراین و شواهد تاریخى حکایت از خشونت و غارتگرى این قوم دارد. آسور خداىاین قوم نام داشت و لذا آنان را به همین نام می خوانند. امپراتورى آسور در قرن هفتم و هشتم قبل از میلاد بخش وسیعى از آسیا و اروپا را شامل می شد. مادها بهاین اقتدار هولناک پایان دادند. آسورى ها نیز چون ارمنى ها و دیگر مردم ایران باستان به آیین مسیح گرویدند. با سابقه ترین مسیحیان ایران امروز همین آسوری ها هستند. آنها از همه گروه هاى مسیحى ایران کلیساى بیشترى دارند.
کلدانی هاى ایران
کلدانى ها ستاره پرست بودند. زبان کلدانى ها به سریانى نزدیک است. مسیحیان کلدانى از کلیساى روم شرقى جدا شدند و در قرن چهارم میلادى کلیساى مستقلى را تشکیل دادند. آنان اندکى بعد به تعالیم نسطوری ها توجه کردند. در قرن ۱۶ میلادى تجزیه شدند و دو کلیساى مستقل تشکیل دادند: کلیساى کاتولیک که در حدود هشتاد هزار نفر پیرو دارد و کلیساى کلدانى که امروز به آسورى معروف است و آن نیز حدود هشتاد هزار پیرو دارد. کلدانی ها در تهران و دیگر شهرهاى ایران هفت باب کلیسا دارند. دو کلیسا در تهران اند. کلدانی ها داراى زبان خاصى هستند. تاریخ مسیحیت درایران از فراز و نشیب هاى بسیارى برخوردار است. سرنوشت ادیان عموما درایران تابع شرایط سیاسى حاکم براین سرزمین بوده و می باشد. دین عیسى درایران هر از چند گاهى مورد مهر و بى مهرى قرار گرفته است.
مریم مَجدَلیه شخصیتی در عهد جدید است یکی از پیروان مؤمن عیسی مسیح به شمار رفته و کلیساهای کاتولیک رومی، ارتدکس شرقی، لوتری و انگلیکان او را جزو قدیسهها میدانند.لقب مجدلیه اشاره به شهری به نام مجدله در کرانه غربی دریاچه تیبریاس دارد.
بر پایه داستان انجیل، مریم مجدلیه زنی تنفروش و بسیار زیبا بودهاست. روزی اهل شهر به دنبال وی میافتند تا وی را سنگسار کنند.او میگریزد تا به عیسی میرسد. عیسی داستان را از پیگیران مریم میپرسد و آنان میگویند که ما میخواهیم او را از برای گناهانش سنگسار کنیم. عیسی میگوید بسیار خوب چنین کنید ولی اولین سنگ را کسی بزند که گناهی نکرده باشد. این سخن عیسی ایشان را شرمنده و پراکنده ساخت و جان مریم مجدلیه رهانیده شد. از آن پس این زن از یاران نزدیک عیسی در آمد.تابلویی هم از این داستان توسط لئوناردو داوینچی ترسیم شده که بسیار زیباست و در موزه سن سباستین نگهداری میشود. این تابلو به نام «گریز مریم مجدلیه» مشهور است.مطالب زیادی در مورد علاقه حضرت عیسی به مریم مجدلیه نوشته شده که بعضی از آنها با اعتراضات نیز مواجه شدهاند.
به نمونه هائی از این مطالب توجه فرمائید البته ذکر این نکته لازم است که مطلب حاضر تمامااز اناجیل معتبر استخراج گردیده
زندگى مریم مجدلیه -
مریم مَجدلیه (Mary Magdalene) شهرتِ خود را، از قلعهاى به نامِ مَجدَل (Magdalo) گرفته است. او از پدر و مادرى، که تبارى به راستى شریف داشتند، و از دودمانِ پادشاهان بودند، زاده شد. پدرَش، کوروش (Cyrus) نام داشت، مادرَش، یوکاریس (Eucharis). او و برادرَش ایلعازر (Lazarus) و خواهرَش مَرتا (Martha) مالکانِ کاخِ مَجدَل، که با ناصره (Nazareth) یکچهارمِ فرسنگ (two miles = 3218 m) فاصله داشت، و کاخِ بیتِعَنیا (Bethany) که نزدیکِ اورشلیم (Jerusalem) بود، و بخشِ بزرگى از اورشلیم بودند، و تمامِ اینها، میانِ آنان، تقسیم شده بود. به گونهاى که مریم، مالکِ کاخِ مَجدَل بود، که نامِ مجدلیه را، از آن گرفته بود. و ایلعازر، مالکِ بخشى از شهرِ اورشلیم، و مرتا، مالکِ بخشِ بیتِعَنیا بود. و آنگاه که مریم، خود را، به لذتهاى جسمانى سپرد، و ایلعازر، خود را، وَقفِ سلحشورى کرد، مرتا، که خردمند بود، بخشهاى برادر و خواهرِ خود را، به همراهِ بخشِ خود، شرافتمندانه اداره کرد، و به سلحشوران، و خادِمانِ خود، و نیازهاى مردمِ نادار رسیدگى کرد. با این وجود پس از عُروجِ سَرورِمان، آنان همه چیز را فروختند، و وَجهِ به دست آمده از این کار را، صرفِ رسولان (apostles) کردند.
آنگاه که مجدلیه ثروتِ فراوان داشت، و از آنجا که لذت جُفتِ ثروت و وفورِ نعمت است؛ و او با زیبایى و ثروتِ هرچه بیشتر جلوهگر مىگشت، و جسمِ خود را، هر چه بیشتر، به لذت مىسپُرد، نامِ نیکِ خود را تباه کرد، و به گناهکار شهره گشت. و آنگاه که سَرورِمان عیسا مسیح (Jesu Christ) در آنجا، و جاهاى دیگر موعظه مىکرد، او مُلهَم از روحالقدُس (Holy Ghost) به خانهى شمعون (Simon) بَرَصى رفت، که سَرورِمان در آنجا غذا مىخورد. چون گناهکار بود، جرأت نکرد، نزدِ افرادِ نیک و شایسته برود، و پشتِ پاى سَرورِمان رفت، و پاى او را، به اشکِ چشمانَش شست، و به موى سَرَش خشک کرد، و آنها را، به روغنهاى گرانبها تدهین کرد. چرا که ساکنانِ آن منطقه، براى رفعِ گرما و سوزانندگىِ فراوانِ خورشید، شستشو و تدهین مىکردند. و چون شمعونِ (Simon) اَبرَص با خود اندیشید، که اگر سَرورِمان پیامبرى راستین بود، نمىگذاشت زنى گناهکار، او را، لمس کند، سَرورِمان، پنداشتِ او را، نکوهش کرد، و تمامِ گناهانِ آن زن را بخشید. و او، همان مریمِ مجدلیه است، که سَرورِمان، موهبتهاى گرانمایهى بسیارى، به او داد. و نشانههاى گرانمایهى محبت را آشکار کرد، آنگاه که هفت دیو را، از او، بیرون کرد. او را، تماماً، در آغوشِ محبتِ خود گرفت، و مَحرَمِ راستینِ خود کرد. از او خواست، که میزبانِ او گردد، و در سفر مَددکارِ او باشد، و بارها، از او، مهربانانه حمایت کرد؛ در برابرِ فریسى، که گفت او پاک نیست، و در برابرِ خواهرَش که گفت او تنآساست، و در برابرِ یهودا (Judas) که گفت او تباه کنندهى اموال است، از او حمایت کرد. و هنگامى که گریستنِ او را دید، نتوانست اشکهاى خود را نگه دارد. و براى محبت به او بود، که ایلعازر را، چهار روز پس از مَرگ، بَرخیزاند، و خواهرِ او را، که هفت سال بود، دُچارِ خونرَوى بود، شفا بخشید. و به محبتِ او بود، که مارسله (Martelle) ، خدمتکارِ خواهرَش، مرتا را، که گفت: "مُتِبَرک است، رَحِمى که تو را حَمل کرد، و پستانهایى که مَکیدى!" مُتِبَرک گرداند. ولى به گفتهى قدیس اَمبروسیوس (S. Ambrose) آن که گفته شده، مارتاست، و این، خدمتکارِ اوست. این مریمِ مجدلیه است، که پاهاى سَرورِمان را شست، و با موى سَرِ خود، خشک کرد، و با روغنِ گرانبها تدهین کرد، و آیینِ توبه را در زمانِ فیض به جا آورد، و نخستین کسى بود، که نصیبِ خوب را اختیار کرد، که در پاى سَرورِمان بود، و موعظهى او را شنید؛ سَرِ او را تدهین کرد؛ به هنگامِ مُصیبت (passion) نزدیکِ صلیب بود؛ براى تدهینِ پیکرِ او، حَنوط آماده ساخت؛ از آرامگاهِ او نرفت، آنگاه که مُریدان رفتند. عیسا مسیح، پس از اِحیا (resurrection) نخست، بر او پدیدار گشت، و او در پىِ رسولان (apostles) رفت، و رَسولِ رَسولان (apostolesse of the apostles) سَرورِمان گشت.